Thursday, April 5, 2007

کمون پاريس: اولين تجربه حکومت کارگرى

روز 18 مارسِِِ پاریس با فریاد "زنده باد کمون" از خواب برخاست
سياوش مدرسى
سیپیده دم روز شنبه ۲۸ اسفند ۱۲۴۹ (18 مارس ۱۸۷۱) پاریس پس از شش ماه محاصره، گرسنگی و قحطی با فریادهای "زنده باد کمون" از خواب بیدار شد. زنان و مردانی که در سرمای صبح برای خرید آخرین نان نانوائیها در صف ایستاده بودند به بالای تپه مرکز شهر که فریادها از آنجا به گوش میرسید شتافتند. در نوک تپه سربازان دولتی که لوله تفنگهایشان را بالا گرفته بودند، بوسیله جمعیتی که اکثر آنان زنان بودند محاصره شده بودند ، جمعیت زنان فریاد میزدند: "آیا به سمت شوهران ما، فرزندان ما و برادران خودتان شلیک میکنید؟
فرمانده سربازان ۴ بار فرمان آتش داد. اما سربازان اسلحه را زمین گذاشتند و به مردم پیوستند. جمعیت فریاد زنان به طرف آنها هجوم برده و فریاد میزدند: "زنده باد سربازان" و آنها را در آغوش میگرفتند. ژاندارمهایی که اسلحه هایشان را زمین نگذاشته بودند بلافاصله خلع سلاح شدند و افسران آنها همگی دستگیر شدند. کارگران مسلح گارد ملی در چند صد متری مردم و ارتش دولتی آماده بودند تا هر نوع مقاومت سربازان را درهم بشکنند
سربازان دولتی آمده بودند که کارگران مسلح پاریس را که در گارد ملی متشکل شده بودند خلع سلاح کنند. دولت سرمایه داران تمام نیرویش را به نقاطی که کارگران در آنجا سنگر داشتند فرستاده بود، تا کارگران را شکست دهد
درگیری و کشمکش نیروهای دولت و کارگران مسلح در سراسر شهر گسترش یافته بود. کارگان مسلح گارد ملی بوسیله کمیته مرکزی گارد ملی که خود کارگران آنها را انتخاب کرده بودند رهبری میشد. اما در آنروز کمیته های مناطق مختلف پاریس هر کدام بطور جداگانه مشغول دفع و خلع سلاح نیروهای دولت بودند. نیروهای دولتی در محلات کارگری شرق پاریس شکست خوردند و کارگران راه پیمایی به طرف مرکز شهر را آغاز کردند تا کار دولت را تمام کنند. اما در محلات اعیان نشین غرب پاریس اوضاع جور دیگری بود. در این محلات شور و هیجان جنگی وجود نداشت. در این محله رئیس دولت سرمایه داران
1 در وزارت خارجه با اعضای دولتش جلسه داشت. در ساعت ۳ بعد از ظهر جلسه آنها به دلیل حرکت ۳ گردان گارد ملی که با نواختن طبل به طرف ساختمان میامدند قطع شد. گردانهای گارد ملی در برابر وزارت خارجه صف کشیدند و رئیس و اعضای دولت از در عقب ساختمان فرار کردند. وزارت خارجه به اشغال کارگران انقلابی درآمد و پرچم سرخ بر بام ساختمان برافراشته شد
در غروب آن روز کارگران مسلح و انقلابی تمامی مراکز مهم راه آهن و ساختمانهای دولتی را به تسخیر درآوردند، در تمام نقاط مرتفع شهر پرچم سرخ در اهتزاز بود، فریاد شادی و جشن و پایکوبی دهها هزار کارگر و زحمتکش پاریس در سراسر شهر پخش شده بود، آنها برای اولین بار در تاریخ، خود قدرت را در دست گرفته بودند و نخستین حکومت کارگری جهان را برپا نموده بودند
برپائی حکومت کارگری در روز شنبه ۲۸ اسفند رویدادی تصادفی نبود
کارگران پاریس به تجربه دریافته بودند که در هر انقلابی که بر پا میشود، هدف سرمایه داران و دولت آنها بلافاصله سرکوب کارگران است
کارگران در انقلاب سال ۱۸۴۸ (بیست سال قبل از کمون) بعد از یک نبرد قهرمانانه و با شعار "زنده باد حکومت کارگری!" از پا درآمده بودند. اما مبارزه خاتمه نیافت. کارگران در این انقلاب آموختند که برادری کار و سرمایه هیچ معنايی جز قتل عام و سرکوب و استثمار کارگران ندارد و راه رهایی کارگران برپایی حکومت کارگری است. درست همانطور که کارگران ایران با تجربه خودشان فهمیدند که "وحدت خلق" و "وحدت کلمه" که شعار روزهای بهمن ماه ۱۳۵۷ بود، هیچ معنی جز برادری کار و سرمایه ندارد و معنی این "برادری"، قتل عام کارگران و کمونیست ها ست
گفتیم که قیام کارگران در روز شنبه ۲۸ اسفند رویدادی تصادفی نبود. سرمایه داران بعد از سرکوب کارگران در قیام ۱۸۴۸ با مشکلات زیادی روبرو شدند. مشکلاتی که امکان حکومت کردن را از آنها میگرفت. یکی از مهمترین مشکل سرمایه داران، اختلافات درونیشان بود. سرمایه داران تمام کشورهای دنیا وقتی که با انقلاب مواجه میشوند بر سر اینکه چگونه اوضاع را به حالت قبل از انقلاب برگردانند و چگونه کارگران را سرکوب کنند با هم اختلاف پیدا میکنند. این اختلاف را "بحران حکومتی سرمایه داران" می نامند
در فرانسه اول خرده بورژواها با سرمایه داران متحد شدند و کارگران را دسته دسته تیر باران کردند، بعدا سرمایه داران به خرده بورژواها خیانت کردند و آنها را شکست دادند، سپس بین خود سرمایه داران اختلافات شدید شد سلطنت طلبان جمهوریخواهان را سرنگون کردند، تا اینکه بالاخره ارتش به سرکردگی سفته بازی معروف بنام "لویی بناپارت" سلطنت طلبان را سرنگون کرد. "لویی بناپارت" بعد از مدتی به تقلید از عمویش "ناپلئون" نامش را "ناپلئون سوم" گذاشت و حکومتش را امپراطوری نامید. حکومت بناپارت یک حکومت دیکتاتوری تمام عیار بود. او با استفاده از نیروی پلیس و ارتش شروع به سرکوب و استثمار وحشیانه کارگران نمود. اما کارگران ساکت ننشستند و مبارزه بر علیه سرمایه داران و دولت آنها را شدیدتر ادامه دادند
در سال ۱۲۴۷ (۱۸۶۹میلادی) وضع معیشت کارگران بی حد وخیم شده بود. کارگران در برابر ۱۴ یا ۱۶ ساعت کار روزانه مزد کمی دریافت میکردند. زندگی آنها با گرسنگی و فقر آمیخته بود
مبارزه کارگران روز به روز شدیدتر میشد، "ناپلئون" برای منحرف کردن پیشرفت مبارزه آنها و از وحشت انقلاب کارگری تصمیم گرفت با یکی از کشورهای همسایه اش جنگ را شروع کند
یکی از درباریان "ناپلئون" می نویسد: "من مخالف جنگیدن با کشوری دیگر نبودم، زیرا به نظر من جنگ آخرین راه و تنها وسیله نجات امپراطوری بود. نشانه های جنگ داخلی در هر گوشه ای به چشم میخورد، مردم شهرهای صنعتی شیفته سوسیالیسم شده بودند، به این علت بود که امپراطور به آخرین تلاش برای حفظ حکومت یعنی جنگ با کشور "پروس" تن داد
می بینیم که حکومت سرمایه داران برای جلوگیری کردن از پیشرفت انقلاب کارگری راه جنگ با کشور دیگر را انتخاب میکنند. جنگ ایران و عراق هم با همین هدف شروع شد
گفتیم که دولت فرانسه تصمیم گرفت با کشور همسایه اش یعنی "پروس" بجنگد، "پروس رقیب مناسبی بود. دولت مرتجع "پروس" هم خواهان این جنگ بود
در آن زمان جنبش دمکراتیک سراسر "پروس" را گرفته بود و هر منطقه ای از کشور حکومت محلی خودش را داشت، در آن زمان مجموعه این حکومت های محلی "فدراسیون پروس" نامیده میشد. دولت سرمایه داری "پروس" هم برای سرکوب انقلاب و وحدت "فدراسیون پروس" و تبدیل آن به کشور "آلمان" احتیاج به جنگ با فرانسه داشت. بنابراین جنگ فرانسه و پروس جنگ بورژوازی دو کشور و با هدف سرکوب انقلاب و تحکیم حکومت سرمایه داران آغاز شد
بالاخره در روز ۲۸ تیرماه ۱۲۴۹ (۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰) دولتهای دو کشور بهم اعلان جنگ دادند. ارتش پروس از همان اولین ساعات جنگ پیروزیهای چشمگیری بدست آورد. ارتش فرانسه پشت سر هم شکست میخورد، "لویی بناپارت" خود شخصا فرماندهی جنگ را به عهده گرفت و در روز ۱۱ شهریور (۲ سپتامبر) همان سال در یکی از شهرهای فرانسه بنام "سدان" خودش و ارتشش کاملا به محاصره درآمدند. "ناپلئون" از ترس دستور داد پرچم سفید برافراشته شود. "ناپلئون" امپراطوری که آنهمه با شکوه و جلال حکومت دزدان و سرمایه داران را رهبری میکرد با یک ارتش صد هزار نفری مفتضحانه شکست خورد و به اسارت نيروهاى "پروس" درآمد
خبر شکست به پاریس رسید. کارگران و زحمتکشان پاریس که از حکومت ناپلئون و تمام مصیبتهایش به تنگ آمده بودند، قیام کردند. آنها خواهان جمهوری و بیرون راندن نیروهای اشغالگر پروسی بودند
قیام کارگران باعث شده که در روز ۱۳ شهریور (۴ سپتامبر) سرمایه دارها از فرصت استفاده کنند و با استفاده از قیام کارگران حکومت جمهوری خودشان را اعلام کنند. آنها نام دولت جدید را "دولت دفاع ملی" گذاشتند و به کارگران گفتند که برای نجات فرانسه باید تحت رهبری سرمایه داران بجنگند
شکست فرانسه در جنگ با "پروس" و انقلاب شهریور ۱۲۲۹ (۴ سپتامبر ۱۸۷۰) اوضاع را تغییر داد. جنگ ماهیت دیگری پیدا کرد. دولت "پروس" از بدست آوردن پیروزی استفاده کرد و بلافاصله اعلام کرد که کشور "فدراسیونهای پروس" به کشوری یک پارچه بنام کشور "آلمان" تبدیل شده است. اگر چه دولت فرانسه شکست خورده بود و بها نه جنگ هم از بین رفته بود، اما ارتش دولت تازه پروس که از این زمان به بعد "آلمان" نامیده شد به پیشروی خود ادامه داد. سربازان آلمانی به قصد تصرف پاریس به پیش میتاختند
در روز ۲۶ شهریور (۱۷ سپتامبر) پاریس کاملا به محاصره قوای آلمانی درآمد. کارگران پاریس از دولت "دفاع ملی" خواستند که برای دفاع از پاریس مردم را مسلح کند. دولت موافق نبود. اما در برابر پا فشاری کارگران مجبور شد مردم را مسلح کند. به این ترتیب ۲۰۰ گردان از مردم تازه مسلح شده به "گارد ملی" اضافه شد. گردانهای جدید "گارد ملی" متشکل از کارگران، پیشه وران و کارمندان جزء به شکل یک نیروی مسلح سازمان یافته به دفاع از پاریس برخاستند. جنگ شدت تازه ای یافت و کارگران با جسارت و شهامت باور نکردنی میجنگیدند. آنها از نظر آذوقه در مضیقه بودند، وضع پاریس روز به روز بدتر میشد سرما و گرسنگی عده زیادی از مردم، مخصوصا کودکان را از پای درمیاورد. اما ساکنان محلات ثروتمند نشین به زندگی آرامشان ادامه میدادند
آلمانیها در اوایل آذر ماه (سپتامبر) شروع به توپ باران کردن پاریس نمودند. اما "دولت نجات ملی" سرمایه داران از قدرت و تشکل کارگران پاریس بیشتر از تهاجم هم طبقه ای های آلمانیشان میترسید. دولت جدید خیال مقاومت نداشت، آنها میخواستند با مهاجمان آلمانی به مصالحه برسند و با خیال راحت کارگران مسلح را سرکوب کنند. در این شرایط جنگ با کشور همسایه به نفع سرمایه داران فرانسه نبود آنها میخواستند تکلیف خود را با کارگران مسلح و متشکل خودشان یکسره کنند
خبر مذاکره "دولت نجات ملی" با دولت آلمان همه جا پخش شد. مردم پی بردند که دولت قصد "خیانت" دارد؛ بهمین دلیل نام "دولت نجات ملی" را "دولت خیانت ملی" گذاشتند و خودشان برای سازماندهی جنگ شروع به اقدام کردند. اولین اقدام مردم برگزاری یک گردهمایی بزرگ از نمایندگان شهر پاریس بود. نمایندگان مردم در روز ۱۵ دی (۵ ژانویه) بیانیه ای خطاب به مردم صادر کردند قسمتی از بیانیه چنین است

"دولت ۴ سپتامبر (۱۴ شهریور) دفاع از کشور را وظیفه خود می دانست آیا به وظیفه اش عمل کرده است؟ نه
ما ۵۰۰۰۰۰ سرباز داریم، اما آلمانیها که ۲۰۰۰۰۰ سرباز دارند چیزی نمانده است که ما را خفه کنند! چه کسی را بجز حکومت کنندگان بر این کشور میتوان سرزنش کرد؟ آنها به جای تهیه سلاح درباره مذاکره حرف میزنند. آنها با مسلح کردن مردم مخالفت کردند. آنها هواداران امپراطور را در مقامهایشان نگهداشتند، و جمهوریخواهان را به زندان انداختند... دولت پشت و روی خودش را نشان داده است و دست اندر کار نابودی ماست باید سریعا تصمیم گرفت
شهرداری یا کمون
2 یا هر نام دیگری که به آن داده شود تنها وسیله نجات مردم و تنها امیدشان به زنده ماندن است
آیا مردمی که زندان "باستیل**
3 را در سال ۱۷۸۹ ویران و تاج و تخت را سرنگون کردند، آنقدر مایوسانه به انتظار خواهند نشست تا از سرما و گرسنگی خون در رگهایشان یخ بزند؟ آیا باید در انتظار نشست تا زندگی از قلب هایمان که دشمن به شمارش تک تک ضربان آن نشسته است رخت بربندد؟ نه
مردم پاریس نمی خواهند این بدبختی را امتحان کنند و تن به این ننگ نمیدهند آنها میدانند که هنوز وقت باقی است و با اقدامات قاطعانه میتوان امکان ادامه زندگی را به زحمتکشان و قدرت جنگیدن را به پاریسی ها داد
مصادره عمومی
جیره بندی رایگان
کشتار دشمنان

نمایندگان تصمیم گرفتند برای کنترل فعالیتهای دولت کمیته هایی درست شود. نام این کمیته ها را "کمیته های بیداری" گذاشتند. یک ماه بعد این کمیته ها یک کمیته مرکزی برای بیست ناحیه پاریس انتخاب کردند. این کمیته مرکزی در راس نيروى مسلح "گارد ملی" قرار گرفت
به این ترتیب کارگران دارای یک سازمان قوی متشکل با رهبری انتخابی شدند. در پایتخت فرانسه عملا دو قدرت وجود داشت، اول دولت سرمایه داران که تمام تلاشش این بود که کارگران مسلح را سرکوب و با سرمایه داران آلمانی صلح کند و دوم قدرت کارگران و زحمتکشان مسلح که هیچگونه اعتمادی به دولت نداشتند. آنها خواهان برقراری حکومت کارگری و اخراج نیروهای اشغالگر بودند
کمیته مرکزی گارد ملی فعالیت خود را با صدور یک اعلامیه آغاز کرد. اعلامیه های کمیته مرکزی به در و دیوار شهر چسبانده میشد. کمیته مرکزی در این اعلامیه ها انحلال تشکیلات پلیس و واگذاری اختیارات آن به مردم، انتخابی بودن فرماندهان، آزادی بیان و مطبوعات، آزادی اجتماعات، تشکیل سازمانهای اجتماعی و سیاسی، را مکررا درخواست مینمود
در کنار این درخواست ها، خواست های سیاسی، معیشتی و رفاهی مردم نیز مطرح میگردید، خواستهایی نظیر مصادره انبارهای غذایی و تقسیم آن بین مردم
کمیته مرکزی گارد ملی "دولت خیانت ملی" را شدیدا محکوم میکرد و از آنها میخواست که :"از سر راه مردم کنار بروید
حضور متشکل، مستقل و مسلح طبقه کارگر، بورژوازی فرانسه و آلمان را به وحشت انداخته بود. گفتیم که ارتش آلمان برای سرکوب کارگران پاریس به پیش میتاخت و پاریس را به محاصره در آورده بود. اما آنها هرگز نتوانستند از این بیش تر حرکت کنند. کارگران مسلح در مقابل آنها ایستاده بودند
آنهائیکه ۱۳۱ روز پاریس را محاصره کرده بودند خود به محاصره کارگران درآمدند کارگران گارد ملی تمام حرکات آنها را تحت کنترل داشتند و ارتش آلمان را وادار به توقف کردند
سرمایه داران آلمان و فرانسه مرتب با هم تماس داشتند. آنها برای سرکوب کارگران پاریس هیچ اختلافی نداشتند. حالا دیگر دشمن هر دو دولت فرانسه و آلمان، کارگران پاریس بودند
شورش کارگران پاریس تمامی اروپا را به لرزه درآورده بود و کارگران آلمانی در دفاع از هم طبقه ایهایشان به تظاهرات و مبارزه علیه دولت آلمان دست میزدند. بنابراین ارتش آلمان آمده بود تا کانون انقلاب را سرکوب کند. اما در مقابل آن مجبور به توقف شده بود. بورژوازی و دولت فرانسه از وحشت قیام کارگران "وطن" و "فرانسه بزرگ" را فراموش کرد و آماده بود تا به کمک نیروهای آلمان انقلاب را سرکوب کنند. سرمایه داران برای سرکوب انقلاب کارگری وطنی ندارند
نارضایتی از "دولت خيانت ملى!" بورژواهاى فرانسه بشدت اوج میگرفت. در مهرماه کارگران پاریس به رهبری "اگوست بلانکی" انقلابی پیر شورش کردند. آنها ساختمان شهرداری را اشغال و تعدادی از اعضای دولت را دستگیر نمودند. کارگران انقلابی سعی کردند دولت را سرنگون کنند. اما عجله آنها باعث شد که موفق نشوند و قیامشان سرکوب شود. "بلانکی" دستگیر شد و کارگران بعدا از یک عقب نشینی موقت در روزهای اول و دوم بهمن تلاش مجددی را برای سرنگونی دولت آغاز کردند. این قیام هم بخون کشیده شد. کارگران زیادی تیرباران شدند و تمام آزادیها سياسى، آزادی اجتماعات، تشکل ها و مطبوعات از طرف دولت لغو گردید
دولت در کنار سرکوب کارگران بلافاصله بفکر تسلیم شدن کامل به آلمانیها افتاد و در روز ۸ بهمن ماه مذاکره بطور مخفی شروع شد. کارگران و زحمتکشان پاریس که ۶ ماه محاصره را تحمل کرده بودند و از فرط گرسنگی کبوتر، کلاغ و سگ و گربه عادی شهر را خورده بودند و در خانه های تاریکشان مرگ اعضای خانواده شان را تحمل کرده بودند؛ حاضر به تسلیم نبودند
دولت در کنار و مبارزه با آلمانیها به فکر رسمیت بخشیدن به حکومتش افتاد و بلافاصله به برگزاری انتخابات قلابی مجلس ملی شتافت. سرمایه داران و کلیسا جنجال به راه انداختند، کشیش ها شروع به مسافرت در سراسر فرانسه کردند. تا با استفاده از مذهب برای مرتجعین رای جمع کنند. پاریس محاصره شده نتوانست در انتخابات شرکت کند و بالاخره مجلس ملی دولتی به ریاست "آدولف تیر" قاتل کارگران پاریس در سالهای ۱۱۹۸ تا ۱۲۰۷ (۱۸۲۰ تا ۱۸۲۹)
تشکیل گردید. دولت مرتجعین و ضد انقلابی سرمایه داران اقدامات دولت قبلی را ادامه داد و در روز هفتم اسفند (۲۶ فوریه) با آلمانیها کاملا به توافق رسید و قرار داد صلح و تسلیم کامل فرانسه را امضاء کرد. مطابق این قرار داد دولت فرانسه باید ۵ میلیارد فرانک غرامت جنگی بپردازد و تا وقتی که غرامت پرداخت نشده ارتش آلمان در مناطق اشغالی باقی بماند و ۴۰ هزار نفر از اسیران جنگی دولت فرانسه آزاد گردند. پاریس نیز مطابق این قرار داد تا وقتی که پول غرامت پرداخت نشده در اختیار فاتحین قرار گرفت
نگاهی به بند بند این قرار داد به خوبی روشن میکند که دولت های هر دو کشور هیچ هدفی جز سرکوب کارگران پاریس را نداشته اند. آزاد کردن سربازان فرانسه برای سرکوب کارگران، باقی ماندن ارتش آلمان در فرانسه و تسلیم پاریس برای سرکوب کارگران و تنها نگذاشتن هم طبقه ای هایشان در برابر انقلاب کارگری. دیگر نه "دفاع از وطن" برای سرمایه داران معنی داشت و نه "حفظ کشور و دین و شرف" همه چیز فراموش شده بود
روز ۱۱ اسفند ارتش آلمان پیشروی به داخل شهر پاریس را آغاز کرد. کمیته مرکزی گارد ملی بلافاصله عکس العمل نشان داد. در تمام خانه ها بسته شد و رفت و آمد در خیابانها قطع شد. پرولتاریای مسلح آماده مقابله شد. ارتش آلمان جرات نکرد وارد پاریس شود. فقط چند پارک اطراف شهر را اشغال و بعد از ۳ روز عقب نشینی کرد. نقشه تسخیر بوسیله قوای آلمان شکست خورد
رئیس دولت سرمایه داری فرانسه بفکر اجرای نقشه دیگری افتاد. گارد ملی و کارگران پاریسی کاملا مجهز بودند و توپخانه آنها در تپه بلند شهر آماده بود تا هر تهاجمی را در هم بشکند. دولت تصمیم گرفت با یک نقشه منظم سربازانش را به تمامی مناطق حساس شهر بفرستد و کارگران را خلع سلاح کند. در روز ۲۸ اسفند این نقشه عملی شد. اما این توطئه با هوشیاری مردم و کارگران خنثی شد. این بار کارگران فقط حمله دولت را دفع نکردند بلکه دست به تهاجم زدند
در روز ۲۸ اسفند (۱۸ مارس) مردم پاریس با صدای رعد آسای "زنده باد کمون" از خواب بیدار شدند. دولت مرتجع فرانسه را منحل و اولین حکومت کارگری جهان را بنیاد نهادند. در این روز قدرت دولتی کاملا به اختیار کارگران انقلابی و کمیته مرکزی گارد ملی درآمد
کمیته مرکزی گارد ملی اعلام کرد که

"کارگران پاریس در میان ضعف ها و خیانت های طبقات حاکمه دریافتند که ساعت عمل برای نجات اوضاع از راه بدست گرفتن اداره امور کشور فرا رسیده است ... کارگران پاریس پی برده اند که وظیفه فوری و حق مطلق آنهاست که سرنوشتشان را بدست بگیرند و با تسخیر قدرت آن را به پیروزی برسانند

یکی از کارگران انقلابی در فردای اعلام حکومت کارگری در دفتر خاطراتش خطاب به پسر بچه ای که در نزدیکی سنگرا و بازی میکرده می نویسد
"پسرکم روز ۲۸ اسفند آینده ای درخشان به روی تو گشوده است. تو هم ممکن بود مثل ما در سیاهی بزرگ شوی، در کثافت غوطه ور شوی در خون خود بغلتی از شرم سرخ شوی و به غذاب پستیها تن دهی، اما اینها دیگر به پایان رسیده است! ما برای تو اشک و خون ریخته ایم. از میراثت خوب نگهداری و بهره برداری کن تو ای فرزند ستمدیدگان، انسان آزادی خواهی شو
اعضای کمیته مرکزی گارد ملی از شریفترین و مبارزترین کاگران بودند. نام هیچیک از آنها معروف نبود. نه روزنامه ای نامی از آنها برده بود و نه هرگز بعنوان مردان سیاست معرفی شده بودند. اما آنها در محلات کارگری معروف بودند و کارگران آنها را خوب می شناختند. "لوی اوژن وارلن" کار گر صحاف، "لئو فرانکل" جواهر ساز کارگر مجارستانی، "دوال" ریخته گر، "رولیه" پینه دوز سرباز کهنه کار انقلاب، "آمور" کلاهدوز، "دامبروفسکی" انقلابی لهستانی، در کنار دانشجویان و کسبه فقیر در راس کارگران انقلابی بودند. صنعتگران، نقاشان و نویسندگان در کنار کارگران بودند و در کمیته مرکزی گارد ملی نماینده داشتند
کمیته مرکزی وقتی دولت را در دست گرفت بعنوان اولین اقدام فرمان انحلال ارتش رسمی و قوانین دادگاههای نظامی را صادر کرد. کمیته مرکزی گارد ملی مردم پاریس را مسلح کرد و از سربازان باقی مانده در ارتش خواست که به گارد ملی بپیوندند. به این ترتیب نیروی مسلح گارد ملی تنها ارتش رسمیت یافته حکومت کارگری اعلام شد
ضد انقلابیون بیکار ننشستند و شروع به اخلال در کار وزارت خانه ها کردند. کمیته مرکزی اعضایش را برای سازماندهی کار به وزارتخانه ها فرستاد
همانطور که گفتیم اعضای کمیته مرکزی اکثرا کارگر بودند و تجربه ای در اداره امور دولتی نداشتند اما آنها با سعی و کوشش توانستند کارها را بر اساس اصولی دموکراتیک سازمان دهند و اداره کنند. "دوال" ریخته گر مامور سازماندهی اداره پلیس شد. "گرینه" صاحب کارگاه کوچک رختشویی وزیر کشور شد و "رولیه" پینه دوز مسئول وزارت آموزش و پرورش گردید
کارگران در قدرت بلافاصله متوجه شدند که سازمان اداری حکومت بورژوایی با مصالح آنها جور در نمیآید. دولت سرمایه داران بر مردم حکومت میکند اما دولت کارگران در خدمت مردم است. دولت سرمایه داران را کسانی اداره میکنند که حقوق های کلانی دریافت می کنند اما آنها کارگرانی بودند که بهتر از هر کس دردها و رنج های هم طبقه ایهایشان را می شناختند
کمون در اولین قدم ضربه سختى به دستگاه حکومتی سرمایه داران وارد کرد و پایه های حکومت نوین ستمدیدگان را بنیاد نهادند. کارگران به خوبی از عهده وظایفشان برآمدند. دولت آنها بر مردم حکومت نمیکرد بلکه به تمام معنی در خدمت رفاه سعادت مردم بود
اما کمیته مرکزی گارد ملی اشتباه بزرگی هم مرتکب شد، اشتباهی که هرگز نتوانست آن را جبران کند، اشتباهی که باعث شکست اولین تجربه حکومت کارگری شد. ببینیم اشتباه آنها چه بود؟
در فردای روز ۲۸ اسفند (۱۸ مارس) بین اعضای کمیته مرکزی بر سر ادامه جنگ با دولت سرمایه داری فرانسه اختلافی بوجود آمد، یکی از فرماندهان با تجربه کارگران پیشنهاد کرد که برای سرکوب دولت مرتجع و ضد انقلابی به کاخ آنها حمله شود او میگفت
"شما افراد کوته بینی هستید و دو قدم جلوتر را نمیبینید .... دیر یا زود مجبور خواهید شد بجنگید. اما آن زمان دیگر کار از کار گذشته است. اگر امروز به کاخ "ورسای" حمله کنید، فردا قدرت در دستتان خواند ماند
عده ای دیگر نظری متفاوت داشتند، آنها معتقد بودند که دولت سرمایه داران قادر نیست بر علیه آنها بجنگد. بنابراین باید هر چه زودتر دولت انتخابی کارگران را مستقر نمود. آنها اگر چه خودشان نماینده کارگران بودند اما میخواستند کارگران در آزادی کامل اعضای حکومتشان را انتخاب کنند. بهر حال کمیته مرکزی تصمیم گرفت بجای حمله به بورژوازی شکست خورده انتخابات "کمون" را آغاز کند. کارگران مشغول انتخابات بودند و دولت خرد نشده سرمایه داران به توطئه و جمع آوری نیرو ادامه میداد
در همین روزها کارگران چندین شهر دیگر فرانسه قیام کردند. کارگران سراسر فرانسه حکومت خودشان را میخواستند. اما کارگران فقط در پایتخت دولت را از سرمایه داران گرفته بودند و آنها قیام کارگران شهرهای دیگر را بخون کشیدند، این زنگ خطر هم کارگران را متوجه نکرد آنها اگر چه حکومت کارگری را اعلام کرده بودند اما در حفظ و نگهداری آن تجربه کافی نداشتند
روز ۶ فروردین (۲۶مارس) رای گیری برای انتخابات اعضای کمون آغاز شد. بعد از انجام انتخابات ۸۵ نفر به عنوان عضو کمون انتخاب شدند. از تعداد ۸۵ نفر، ۲۱ نفر که منتخبین محلات اعیان نشین بودند بلافاصله از شورا کناره گیری کردند و ۶۴ نفر به عنوان اعضای کمون پاریس به اجرای وظیفه تاریخیشان پرداختند. در بین اعضای کمون برجسته ترین شخصیتهای کمیته مرکزی گارد ملی دیده میشدند. روز ۸ فروردین (۲۸ مارس) در حضور جمعیت عظیمی که در محوطه ساختمان شهرداری پاریس گرد آمده بودند کمیته مرکزی گارد ملی اعلام کرد که قدرت را به شورای کمون میسپارد. شادی و پایکوبی سراسر شهر را پوشانده بود. نوازندگان مینواختند و مردم با فریادهای "زنده باد کمون" شادی خود را اعلام میکردند
کمون بعد از در دست گرفتن قدرت بلافاصله قوانین نظام سرمایه داری را مورد حمله قرار داد و در روز ۱۰ فروردین (۳۰ مارس) اقدامات کمیته مرکزی گارد ملی را درباره انحلال ارتش و تسلیح عمومی تائید کرد. در همین روز تمام بدهی اجاره خانه را که کارگران بعلت فقر نتوانسته بودند بپردازند بخشید. کارگران به شدت فقیر بودند و اکثرا وسایل زندگیشان در نزد بانک رهنی در گرو بود. بهمین دلیل کمون بلافاصله هر نوع فروش وسائل مردم را توسط بانک ممنوع کرد. در همین روز کارگران خارجی که در انتخابات کمون رای آورده بودند مجددا با رای گیری به عنوان اعضای شورای کمون انتخاب شدند. کمون اعلام کرد که :"پرچم کمون، پرچم جمهوری جهانی است
سیمای شهر پاریس تماما تغییر کرده بود. پاریس سرما زده تحت محاصره کاملا عوض شده بود، دیگر اثری از پاریس درباری امپراطوری دوم نبود. پاریس دیگر محل ملاقات زمین داران انگلیسی و ایرلندی و برده فروشان قدیم ... در امریکا پولدار شده و برده داران سابق روسیه و اشراف نبود. دیگر در سردخانه ها نعش پیدا نمیشد، دستبردهای شبانه و دزدی تقریبا از بین رفته بود. در واقع بعد از انقلاب ۱۸۴۸ برای اولین بار کوچه های پاریس بدون هیچ پاسبانی امنیت پیدا کرده بود. یکی از اعضای کمون میگفت
"دیگر صحبتی از قتل و دزدی و تهاجم نیست، گویی پلیس تمام مشتریهای محافظه کارش را با خود به ورسای برده است
"فاحشه ها همراه پشتیبانهایشان یعنی طرفداران خانواده، مذهب و مالکیت خصوصی انگار به زمین فرو رفته بودند و به جای آنها زنهای حقیقی، قهرمانان شرافت مند و فداکار پاریس به میدان آمده بودند، پاریسی ها، پرکار و فکور، مبارز و خونین در حال پرورش چامعه ای نو بودند و آدمخواران پست پشت دروازه شهر را تقریبا فراموش کرده بودند.
4 " پاریسی ها با هیجان مشغول بر پایی اولین حکومت کارگری جهان بودند
در قصر "ورسای" جائیکه نمایندگان دولت سرمایه داری وکلا، پلیس ها و دزدها جمع شده بودند اوضاع فرق میکرد رئیس حکومت سرمایه داران
5 هر روز نعره میکشید که
"کمون پاریس جز مشتی جانی، چیز دیگری نیست
آنها همیشه در فکر سرنگون کردن حکومت کارگری و حاکم کردن دولت سرمایه بودند، نیرو جمع میکردند و هر جا که یک نفر انقلابی میدیدند او را دستگیر و اعدام میکردند. آنها میدانستند که کارگران در دفاع از حکومت خودشان تا پای جان نبرد خواهند کرد. بنابراین از کمون پاریس وحشت زیادی داشتند
گفتیم که کمون پاریس اولین تجربه حکومت کارگری در جهان بود. تا قبل از این پرولتاریا هرگز در هیچ کجا به تنهایی قدرت حکومتی را در دست نگرفته بود. کموناردها کم تجربه بودند. اما بمحض آنکه قدرت گرفتند پی بردند که دستگاه حکومتی قدیم، دستگاهی نیست که بتوان با اتکا به آن حکومت کارگران را سازمان داد. دستگاه دولتی قدیم پلیس و ارتش و زندان برای سرکوبی کارگران و زحمتکشان درست شده بود و مدرسه و مذهب برای آموزش و پرورش کسانی که میبایست کور کورانه پیچ و مهره های دستگاه سرکوبگر بورژوازی باشند. دستگاه دولتی قدیم تا آن وقت علیه کارگران بکار میرفت و باید آنرا خرد میکردند، کارگران باید دولتی میساختند که تحت کنترل و نظارت کارگران باشد
در حکومت سرمایه داران سیاست، کسب و کار افراد است. یعنی همیشه مردان سیاست مدار باید بر مردم حکومت کنند. آنها با این شغل حقوقهای کلان بجیب میزنند و دارای امتیاز اجتماعی هستند. آنها را هر چهار سال یا شش سال یکبار انتخاب میکنند، آنها در تمام طول چهار یا شش سال به میل خودشان هر کاری که میخواهند میکنند. در وقت انتخابات هم با پول و شیادی و تبلیغ رای جمع میکنند. اما نمایندگان کمون بر عکس با رای مستقیم مردم انتخاب میشدند و در هر زمان که مردم اراده میکردند قابل عزل بودند. بعلاوه برای اینکه سیاست کسب و کار افراد نشود کمون مقرر کرد که حقوق هر عضو دولت چه عالی رتبه و چه پائین نباید از حقوق یک کارگر متوسط بالاتر باشد. این تصمیم در روز ۱۳ فروردین (۲ آوریل ۱۸۷۱) به این شکل اعلام گردید

"با توجه به اینکه در یک جمهوری دمکراتیک واقعی ... جایی برای حقوقهای کلان نمیتواند وجود داشته باشد ... کمون پاریس مقرر میکند که .... بالاترین حقوق هر کارمند دولت ۶۰۰۰ فرانک در سال تعیین شود
کارگران کمون در کنار تدوین این قوانین دستگاه حکومت کارگری را به این ترتیب سازمان دادند
شورای کمون عالی ترین مرجع دولت شد. این شورا برخلاف دولت سرمایه داران که در آن مجلس قانونگذار و هیئیت مجریه از یکدیگر جدا هستند، هم ارگان تدوین قانون و هم ارگان اجرایی آن بود. شورای کمون برای اداره وظایف مختلف اش ده کمیسیون به وجود آورد. این کمیسیونها وظایف وزارت خانه ها را بعهده داشت و عبارت بودند از
کمسیون اجرایی
کمسیون نظامی
کمسیون امنیت
کمسیون روابط خارجی
کمسیون عدالت
کمسیون خدمات عمومی
کمسیون آموزش و پرورش
کمسیون غذایی
کمسیون کار و مبادله کارگر
کمسیون مالی
کمسیون اجرائی مسئول اجرای تصمیمات کمسیونها و نظارت بر اجرای تصمیمات شورای کمون و کمسیونهای تابع آن بود. در شورای کمون هر یک از اعضا در راس یکی از کمسیونها بود
در دستگاه اداری حکومت کارگری اداره پلیس به جای اینکه عامل حکومت مرکزی باشد به ارگانی در خدمت رفاه مردم تبدیل شد و تمام وظایف سیاسی این اداره لغو گردید. اداره پلیس نیز به ارگانی تبدیل شد که در هر لحظه مسئولین آن قابل عزل بودند
کارگران پاریس بعد از اینکه سیاست را از مالکیت خصوصی افراد شیاد خارج نمود و ارتش و پلیس حرفه ای را منجل کردند، قانون نظام وظیفه را به این ترتیب اعلام نمود

لغو نظام وظیفه و تشکیل گارد ملی به جای ارتش
کمون پاریس مقرر میدارد که
الف: نظام وظیفه لغو میشود
ب: در پاریس تشکیل یا بوجود آوردن هیچ نیروی نظامی بجز گارد ملی مجاز نیست
ج: همه کسانی که توانایی خدمت نظام را داشته باشند، از صفوف گارد ملی به شمار میآیند

کموناردها
6 سپس بفکر در هم شکستن یکی دیگر از دشمنانشان یعنی مذهب افتادند. در گذشته کلیسا و کشیش ها دوش به دوش اداره پلیس و زندان کارگران را به آرامش و قبول شرایط اسارت بار دعوت میکردند. از این گذشته کلیسا و کشیش ها از طریق تبلیغ مذهب پول زیادی به جیب زده بودند و دارای ثروت های کلان بودند. از این گذشته مذهب همیشه در سیاست دخالت میکرد و عامل سرکوب معنوی کارگران بود
کمون بلافاصله تمام حقوق و ثروت کلیسا و تکایا را مصادره کرد و مذهب را به امر خصوصی کشیش ها تبدیل نمود. مدارس و مراکز آموزش که تا آن زمان بوسیله کشیش ها اداره میشد و تحصیل با پرداخت شهریه امکان پذیر بود، از زیر قدرت کلیسا خارج و آموزش رایگان اعلام شد. دادگستری و قضاوت هم که تا دیروز مطابق احکام الهی از سرمایه داران دفاع میکردند، از زیر قدرت مذهب و سرمایه خارج شد و قضات هم مثل بقیه خدمتگزاران از طرف مردم انتخاب میشدند و در هر لحظه با رای مردم عزل میشدند
حکومت کارگری پاریس برای اداره کل کشور طرحی تهیه کرد که مطابق آن میبایست در سراسر کشور کمونهای خود مختار تشکیل شود
کمون به وحدت کارگران و دهقانان اهمیت زیادی میداد. آنها در اعلامیه ای خطاب به دهقانان نوشتند
"پاریس، زمین را از آن دهقانان و ابزار کار را از آن کارگران و کار را حق طبیعی همگان میداند
به همین دلیل در طرح سازمان کشوری حکومت کارگری به روستاها نیز توجه جدی شد، حتی کوچکترین روستا میبایست دارای کمون باشد. این کمونها دارای نیروی چریکی ملی با خدمت نظام بسیار کوتاه بودند. اداره کمونهای روستایی را کمونی که در شهر مرکزی آن منطقه و با شرکت کمون های روستایی تشکیل شده بود به عهده میگرفت. این کمونهای منطقه ای به نوبه خود نمایندگی به مجلس ملی در پاریس میفرستادند
در سیستم اداری کمون تمام متخبین از پائین تا بالا از یک روز تا هر زمانی با رای مردم قابل عزل و نصب بودند
به این ترتیب شکل سلسله مراتب و بوروکراتیک نظام سرمایه داری به شکلی کاملا دمکراتیک تبدیل گردید. در کمون همه چیز بستگی به آراء مستقیم مردم داشت در حاللیکه در تمام اشکال پیشین صاحبان سرمایه و ابزار کار با اتکا به اختناق، پلیس و زندان حکومت میکردند
"کمون، همان شکل سیاسی بود که رهایی اقتصادی کار را ممکن میکرد." 7
قیام کارگران پاریس و اعلام حکومت کارگری باعث شده بود که عده زیادی از صاحبان کارخانه ها فرار کنند. شهر پاریس در فقر میسوخت ولی سرمایه داران کارخانه ها را خوابانده بودند. کمون مقرر کرد که

"این گونه کارگاهها باید بی درنگ به کار انداخته شوند، اما نه توسط صاحبانشان، بلکه توسط اتحادیه های تعاونی کارگران یعنی صاحبان واقعی این کارخانه ها
فرمان ۲۷ فروردین

اتحادیه های تعاونی کارگران در اکثر کارخانه های بزرگ اداره کارخانه ها را بدست گرفتند و تولید را برای رفع نیازمندیهای مردم آغاز کردند
کموناردها سخت مشغول برپایی دنیای نوین بودند و حکومت سرمایه داران در حومه شهر پاریس تحت حمایت ارتش آلمان به توطئه گری برای سرنگونی حکومت کارگران ادامه میداد، ارتش کهنه را دوباره جمع میکرد و هر جا که مبارزان کمون را گیر میاوردند دستگیر و اعدام میکردند. اعدامها روز به روز بیشتر میشد. کمون برای مقابله با این اقدام مرتجعین در روز ۱۶ فروردین (۵ آوریل) مصوبه ای گذرانیده بود و ۶۴ نفر از مرتجعین پاریس را دستگیر و اعلام داشته بود که چنانچه اعدامها ادامه یابند گروگانها به تلافی اعدام میشوند. در بین گروگانها اسقف اعظم پاریس هم به چشم میخورد. این تهدید کموناردها هرگز عملی نشد. آنها اصرار داشتند که به خشونت متوسل نشوند
اگر کارگران کم تجربه پاریس در انتخابات کمون عجله کردند به این خاطر بود که هر چه زودتر جنبه قانونی پیدا کنند و اگر از مقابله جدی نظامی و برخورد قاطع به بورژوازی پرهیز کردند به این خاطر بود که از خونریزی جلوگیری کنند. کارگران بر خلاف تمام انقلابات پیشین بجای توسل به قهر در اوج بزرگ منشی جهانی را که کارگران خواهند ساخت بما نشان دادند. یکی از اعضای کمون میگفت: "ما باید با نیروی اخلاق خود را از دشمنانمان برتر نشان دهیم ..." نباید به آزادی و جان افراد تجاوز کنیم." اما تاریخ هرگز اشتباه آنها را در رحم کردن به دولت سرمایه داران نبخشید. کارگرانی که اینهمه با احترام انسان و آزادی را گرامی میداشتند میبایست برای جلوگیری از کشتار و قربانی دادن با قدرت و سرعت عمل دشمن را درهم میشکستند. قطعا تنها از اینطریق خونریزی را به حداقل میرساندند
در روز ۱۷ فروردین (۶ آوریل) گیوتین دستگاهی که بوسیله آن سر انسان از تنش جدا میشد، توسط گردان ۲۷ گارد ملی در میان غلغله شادی مردم سوزانده شد. در روز ۲۷ فروردین (۱۶ آوریل) برج "واندوم"؛ ستونی که ناپلئون بعد از جنگهای استعماریش در سال ۱۱۸۳ (۱۸۰۵) از طریق ذوب فلز توپهای غنیمت گرفته شده ساخته و مظهر برتری ملت فرانسه بود را واژگون کردند. در روز ۳۱ فروردین (۲۰ آوریل) کار شبانه نانواها ممنوع شد و بنگاههای کاریابی که در دست عمال پلیس بود منحل و وظیفه آنها به شهرداران ۲۰ ناحیه پاریس سپرده شد
اما کموناردها بانک ملی فرانسه را مصادره نکردند و فقط با گرفتن پول از این بانک رضایت دادند. تمام پول نقدر سرمایه داران در اختیار کارگران بود اما آنها از مصادره آن خودداری کردند. اما دولت سرمایه داران فرانسه مرتب پولها را از بانک خارج میکرد و با استفاده از این پولها ارتش و نیروی نظامیش را سروسامان میداد
در ماه فروردین (آوریل) همه شواهد نشان میداد که جنگ بین دولت فراری و حکومت کارگری آغاز میشود. دولت سرمایه داران ۱۳۰/۰۰۰ سرباز جمع کرده بود و با کمک آلمان در روز ۱۸ فروردین (۷ آوریل) در جبهه غربی شهر پاریس گذرگاه رودخانه "سن" را اشغال کرد. اما در جبهه جنوب ارتش ورسای شکست سختی خورد و متوفق شد. پاریس از همه طرف با توپ مورد حمله قرار گرفت. سرمایه داران فرانسه که قبلا از توپ باران پاریس بوسیله ارتش آلمان آن همه فغان میکردند و فریاد "وا وطنا" سرمیدادند، حالا خودشان بیرحمانه پاریس را بتوپ بسته بودند
جنگ پراکنده تا اواسط اردیبهشت (ماه مه) ادامه یافت، کموناردها قهرمانانه میجنگیدند و علیرغم تفوق نظامی دشمن او را متوقف کرده بودند. در روز ۱۳ اردیبهشت (۳ می) ارتش سرمایه داران از جبهه غرب و جنوب پیشروی را آغاز کردند و در روز ۳۱ اردیبهشت (۲۱ مه) توانستند در نتیجه خیانت عده ای و غفلت قسمتی از گارد ملی وارد شهر شوند. استحکامات کموناردها در قسمت های شمال و شرق پاریس با این توهم که ارتش آلمان در آنجاست و طبق قرارداد صلح منطقه ممنوعه بوده است ضعیف بود اما لشگر سرمایه داران به کمک ارتش آلمان از همانجا و دریک جبهه وسیع به شهر حمله کرد. در بخش غربی پاریس که محلات اعیان نشین بود مقاومت چندانی انجام نگرفت. اما در بخش شرقی که کارگر نشین بود اوضاع فرق میکرد. هر چه ارتش ورسای نزدیکتر میشد مقاومت شدیدتر میگردید. در محله کارگری "سن آنتوان"، زنان و کودکان میجنگیدند. یکی از اعضای کمون در خاطرات خود مینویسد
"به من گزارش دادند که سربازان ورسای از خیابان "اولم" پیشروی میکنند. با چهار پنج جنگاور کاردیده به آنجا شتافتم و همگی برای پیکار تا آخرین نفس آماده شدیم، در میان این کهنه سربازان یک حروفچین به نام "فائور" بود که در چاپخانه به نام "ناوت" شناخته میشد. "فائور" بارها شکست طبقه کارگر را دیده بود و دیگر نمیخواست چنین شکستهایی را ببیند. او در کنار "باربه" جنگیده بود. در ژوئن ۱۸۴۸ (خرداد ۱۲۲۶) و در دسامبر ۱۸۵۱ (آذر ۱۲۲۹)
نیز جنگیده بود و این بار قصد داشت که کار را یکسره کند
سربازان ورسای ۲ توپ با خود آورده بودند و دیوانه وار و بی مهابا به سنگرها شلیک میکردند. ما میکوشیدیم به خدمه توپها شلیک کنیم. "فائور" ضمن شلیک به دشمن رو به من کرد و گفت که حتی یک گام به عقب برنخواهد داشت او گفت: "دوست جوانم اگر جان سالم بدربردی وقتی دوستانت خواستند درباره من با تو سخن بگویند یادت نرود که به آنها بگویی که "ناوت" همچون یک انقلابی پیر کشته شد." این حرفها را سرباز خوب پیر با خنده بر زبان آورد. صدای شلیک توپ چند بار دیگر بگوش رسید و آنگاه گرد بادی از آهن. سنگر ما را به هوا برد من که یه چشم خود را از دست داده بودم کوشیدم ببینم چه بر سر رفیق خوبم آمده است. بدنش تکه تکه و سه چهارم سرش متلاشی شده بود. این رفیق بی باک و سرافراز، این جنگاور پیر سنگرها و قهرمان طبقه کارگر، بدین سان کشته شد
آنهائیکه زنده مانده بودند فریاد بر آوردند:" انتقام رفیق پیرمان را بگیریم
و پیکار با چهره ای تازه تر از سرگرفته شد
کموناردها قهرمانانه میجنگیدند. در این محله کارگری نزدیک به ۱۰/۰۰۰ زن کارگر در پشت سنگرها و در کنار رفقای مردشان میجنگیدند. بسیاری از آنها با فریاد "زنده باد کمون پاریس!" جان باختند. بسیاری از رهبران کمون در سنگرهای اول نبرد بودند و قهرمانانه جانشان را فدای راه رهایی کارگران کردند
سربازان سرمایه پاریس را وحشیانه میکوبیدند. پاریس یک هفته تمام از خون کارگران سرخ و از آتش توپ و تفنگ روشن شده بود. درپاریس مرد و زن و بچه ۸ روز تمام با شهامت جنگیدند. ارتش سرمایه داران از قتل عام کارگران مسلح و غیر مسلح، زنان و کودک دریغ نکرد. کارگران این هفته را "هفته خونین مه" (اردیبهشت) نامیدند. آنها وجب به وجب و خانه به خانه جنگیدند اما هرگز تسلیم نشدند. گورستان "پرلاشز" یکی از آخرین سنگرهای کموناردها بود. دشمن تمام گورستان را به توپ بست و ۲۰۰ کمونارد قهرمانانه دفاع میکردند. آخرین کموناردها در برابر دیوار انتهایی گورستان تیرباران شدند. دیوار گورستان "پرلاشز" هنوز پابرجاست و با زبان خاموش خود گواه خشم و کینه طبقه سرمایه دار نسبت به پرولتاریائیست که جرات کرده بود برای احقاق حق خود قد برافرازد. کارگران به یاد حماسه مقاومت جنگاوران کمون این دیوار را "دیوار کمون" نامیدند
سرمایه داران سرمست از پیروزی به قتل عام ادامه دادند دیگر تفنگ برای کشتن کافی نبود. مردم صد نفر صد نفر در مقابل لوله مسلسل قرار میگرفتند. بعد از آن نوبت دستگیریهای دسته جمعی رسید. وقتی فهمیدند که کشتن همه غیر ممکن است قربانیان را خودسرانه از میان زندانیان بیرون میکشیدند و به تیر میبستند و بقیه را به اردوگاههای بزرگ میفرستادند تا در آنجا منتظر محاکمه صحرایی باشند
پاریس چهره عجیبی گرفته بود، اعیان و اشراف از مخفیگاه هایشان بیرون خزیده بودند. در حالیکه در تمام پاریس قتل عامل اسیران و زخمی ها ادامه داشت کافه ها باز شده بود و سرمایه داران جشن گرفته بودند و قمار بازها پشت میزهای قمار بودند. یکی از روزنامه های آن روز می نویسد
"وقتی که مردم بخت برگشته در خیابانها فرار میکنند و بیست بیست بوسیله مسلسل کشته میشوند؛ دیدن کافه هایی که از مشتریان مشروب خور و قمار بازها پر است، دیدن زنانی که بیخیال در بولوارها قدم میزنند، شنیدن صدای خوشگذرانی هایی که از اطاقهای خصوصی رستورانهای عالی بلند میشود و سکوت شب را درهم میشکند غیر قابل تحمل است
کمون پاریس اولین تجربه حکومت کارگری جهان به این ترتیب شکست خورد در طی جنگ کموناردها ۶۴ گروگان و از جمله اسقف اعظم پاریس که سالها از دسترنج کارگران چاق شده بود به قتل رساندند و سرمایه داران قتل عام پاریس را در دفاع از دین و وطن اعلام کردند
تعداد جانباختگان کمون هرگز به درستی معلوم نشد ولی از ۱۷ هزار تا ۳۵ هزار تخمین زده میشود. دهها هزار نفر دستگیر شدند و به کار شاق در جزایر گرمسیر محکوم شدند
کمون پاریس شکست خورد اما برای پرولتاریا درسهای ارزنده ای بجا گذاشت. تجربه کمون ثابت کرد که مبارزه کارگران برای رسیدن به آزادی بدون تصرف قدرت سیاسی ممکن نیست و دولت سرمایه داران تنها با قیام قهر آمیز کارگران سرنگون میشود
تجربه کمون پاریس ثابت کرد که کارگران بدون حزب پیشرو و ستاد فرماندهی خود در جنگ با سرمایه داران راه بجایی نمیبرند. این تجربه به ما آموخت که هرگز در لحظات حساس نباید دشمن را فراموش کرد، سرمایه داران وقتی سرنگون میشوند دهها بار خطرناکتراند. تچربه کمون پاریس بما ثابت کرد که تنها راه حفظ قدرت کارگری سرکوب و خلع سلاح نیروی سرمایه داران است
کمون پاریس در عین حال برای اولین بار شکل حکومت کارگری را به ما نشان داد گرچه کارگران پاریس در اولین تجربه حکومت کارگری شکست خوردند اما "کمون پاریس" به عنوان پیشتاز پر افتخار جامعه نو جاوید خواهد ماند و جانباختگان آن در قلب بزرگ طبقه کارگر جای خواهند داشت.
8
-------------------------
1) آدلف تیر
2) کمون: در فرانسه به هر مرکز جمعیت خود مختار گفته میشود۔
** زندان باستیل: سنبل ارتجاع فئودالی فرانسه که با انقلاب بروژوایی ویران شد۔
4) جنگ طبقاتی در فرانسه- کارل مارکس
5) آدلف تیر
6) کمونارد: به اعضای کمون کمونارد میگفتند۔
7) جنگ طبقاتی در فرانسه۔ کارل مارکس
8) جنگ داخلی در فرانسه۔ کارل مارکس

1 comment:

Unknown said...

رئیس جمهوره قلّابی ما آقای احمدی نجس عجب آدم بی‌حیا و بی‌شرمی هست بعد از اینهمه قتل و آدم کشی‌تازه می‌خواد بره سازمان ملل بگه چطور باید قتل عام کرد و رئیس جمهور هم شد. آقای احمدی نجس و پدر نجسترش آیت الله دشمن اسلامی یک روز جواب این جنایاتشون را خواهند داد حالا هرچقدر برند سازمان ملل عر و تیز کنند. مارو باش هزار‌ها سال تمدن را دادیم دست یک خر ، آقای احمدی خره و یک خر رون، آیت الله دشمن اسلامی. می‌خواد بره اونجا بگه در ایران همجنس باز نیست ولی‌نمیگه کون بچها و طلاب گذاشتند همجنس بازی به حساب نمیآید.اول میکننمون بعد میکشنمون، بد از حقوق بشر و حقوق مردم حرف میزنند. ما دیگه چه ملت خره بدبختی هستیم که اینها شدند حاکممون. لا اِلهَ اِلَّا اللّه
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»